کد مطلب:35501 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

درخواست باران











«اللهم فاسقنا غیثك»

بار خدایا ما را به باران خود آب ده.

بارش باران بند آمده و متوقف شده بود و مردم درباره ی آن همه چیز می گفتند و همه حدس می زدند، ولی فراموش كرده بودند كه ممكن است دود آه نیازمندان به صورت مه ای غلیظ سطح شفاف آسمان را پوشیده و از فروریختن باران جلوگیری كند.

سخن زیر را امیرالمومنین (ع) در این هنگام بیان فرمود:


هنرمند استاد دادآفرین
خداوند بخشنده ی بی قرین


بگسترد این بستر خاك را
برافراشت خود، چتر افلاك را


شمار از گل، فرش رنگین نمود
به سر بر ز پیروزه آذین نمود


بر آن پرده خوش كرده نقش و نگار
هنرآفرین این چنین شاهكار


طبیعت كه خود نیست اندیشمند
ز حق بندگی كرده بی چون و چند


چرا این زمین واژگون در فضا
نیفتاد و پیوسته باشد به پا


توانا خدا سقف فیروزه گون
برافراشته در فضا بی ستون


گر این آسمان و زمین با وفا
كمر بسته خدمت كند بر شما


نه، دلباخته بر شما بی گمان
نباشد نه دلسوز نی مهربان


به فرمان دادار مهرآفرین
سزاوار گردیده بر این چنین


مطیعند همواره در زندگی
به جان می كنند از خدا بندگی


به گاهی كه ما بندگان خدا
كشیدیم از حد خود پیش، پا


اطاعت نكردیم در زندگی
كشیدیم سر از خط بندگی

[صفحه 136]

چنین مقتضی دیده پروردگار
كه لرزد زمین زیر پا بی قرار


نبارد دگر ابر در آسمان
كند بخل بی مهر بر مردمان


چو پژمرده آنگه شود كشتزار
شود بی ثمر زحمت كشتكار


در این قطع، رحمت بود مصلحت
كه یزدان ببندد در مرحمت


گنهكار گردد پشیمان و باز
سوی رحمت آید ز راه نیاز


شود چشم ناپاك از اشك پاك
همی چهر آلوده ساید به خاك


كه تا چهره بر خاك سوده نشد
در رحمت حق گشوده نشد


به قرآن كه فرموده پروردگار
چنین بر همه بندگان، آشكار


چو خواهید آمرزش از بی نیاز
در بسته ی آسمان گشت باز


ببخشد خدا بر شما بی گمان
همی نسل و نعمت شود بی كران


در این حال مولا به سوی خدا
برآورد درمانده دست دعا


تویی مهربان تر ز مام و پدر
تو بخشی گنهكار خونین جگر


خدایا تو سیراب كن كودكان
كه معصوم باشند و تفتیده جان


خدایا بود تشنه ما را رمه
تو سیراب فرمای ما را همه


خدایا ز قحطی به جان آمدیم
به سوی تو ای مهربان آمدیم


خدایا به ما سخت شد روزگار
برنجیم و از هر طرف در فشار


ز هر سو به ما بسته از چاره، راه
خدایا نداریم جز تو پناه!


خدایا تو از رحمتت بی امان
بدین خاك تفتیده باران رسان


خدایا چمن ها بود زردرنگ
درختان ما سیر كن بی درنگ


چو باران فرستی به ما ناگهان
فراوان شود رزق ما بی گمان


ببخشای بر بنده ای دستگیر
لانك علی ما یشاء قدیر

[صفحه 137]


صفحه 136، 137.